(فرامرز عرب عامری)

رفتنت آغاز ویرانــی است، حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانی است، حرفش را نزن

 

گفته بودی چشـــم بردارم من از چشمان تــــو

چشمهایم بی تو بارانی است ، حرفش را نزن

 

آرزو کردی  کــــه دیگر بـــر نگـردم  پیش تــــــــو

راه من، با این که طولانی است، حرفش را نزن

 

عهد بستــی با نگاه خسته ای محرم شوی

گر نگاه خسته ی ما نیست ، حرفش را نزن

 

خورده ای سوگند روزی عهد خـــود را بشکنــــی

این شکستن نا مسلمانی است ، حرفش را نزن

 

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام

رفتنت آغاز ویرانــی است ، حرفش را نزن

 حرفش را نزن

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

رهرو منزل عشقیم

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم

از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

 

ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم

 

سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت

به طلبکاری این مهرگیاه آمده‌ایم

 

با چنین گنج که شد خازن او روح امین

به گدایی به در خانه شاه آمده‌ایم

 

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست

که در این بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم

 

آبرو می‌رود ای ابر خطاپوش ببار

که به دیوان عمل نامه سیاه آمده‌ایم

 

حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده‌ایم

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
About me
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان