شعر و آزادی ؟

اگر همانطور که شما معتقدید علم را متصف به صفت سرکشی بدانیم، آیا می توان این صفت را به شعر هم نسبت داد؟ آیا اساساً شعر و شاعری امری مهارپذیر است؟

شعر و تکنیک و علم خویشاوندان دور و نزدیک یکدیگرند اما علم جدید که علم قدرت است و راه و روش خاص دارد به راه و روش خود می رود علم نه می تواند از روش پیروی نکند و نه از کسی فرمان می پذیرد. علم مقام ضرورت است اما شعر و هنر بر خلاف علم که به ساحت ضرورت در فهم آدمی تعلق دارد ظهور و جلوه اساسی آزادی آدمیند همه مردمان کم و بیش از استعداد آزادی شاعرانه برخوردارند و با این استعداد است که شعر را در می یابند و به آن حرمت می نهند اما همه مردم شاعر نیستند. شعر مانند علم، آموختنی هم نیست یعنی کسی نمی تواند به مدرسه برود و درس شاعر شدن بخواند ادبیات و قواعد و موازین شعر را می توان آموخت اما کسی به صرف آموختن و رعایت آنها شاعر نمی شود یعنی شاعران با یاد گرفتن این قواعد و رعایت آنها شاعر نشده اند و نمی شوند. آنها معمولاً وقتی سرودن شعر را آغاز کردند به فراگرفتن علوم ادبی رو می کنند چیزی که کمتر به آن توجه می شود اینست که اگر مثلاً در زمان ما تکنیک و علم در طی سیصد سال در طریق کم و بیش معین بسط و توسعه یافته است شعر در تناسب با آنها سیر نکرده است شعر در طی زمان کامل نمی شود یعنی شعر امروز به ضرورت از شعر دیروز بهتر و شاعرانه تر نیست شاعران امروز هم شاید بهترین شاعران زمان نباشند. یونان در طی دوهزار و پانصد سال هرگز شاعرانی چون هومر و هزیود و آیسخولوس و سوفوکل و اوریپید . . . نداشته است در میان ما هم وقتی سخن از شعر و شاعری به میان می آید فردوسی و سعدی و مولوی و خیام و حافظ . . . در نظر می آیند گرچه در تمام دوران هزار و دویست ساله شعر فارسی و البته در میان معاصران هم شاعران بزرگی وجود داشته و دارند اما نه همه دوره ها شاعر بزرگ داشته و نه شعر پیشرفت می کرده است شعر با شئون تاریخ نسبت و تناسب دارد اما تابع قواعد و راهبردهای آن نیست و چه بسا که با آنچه در تاریخ پیش می-آید و پیش می رود موافق نباشد در قرن نوزدهم یعنی در زمانی که تجدد در بهترین وضع و هموارترین راه تاریخ خود بود شاعران و نویسندگان بزرگ زمان به نقد آن و حتی به مخالفت با آن پرداختند. نویسندگان و شاعران بزرگی مثل داستایوسکی و بودلر و هولدرلین فهم و خرد زمان خود را مورد چون و چرا قرار دادند. شعر و علم دو چیز متفاوتند و آنها را باهم نمی توان قیاس کرد علم مستبد است زیرا نظام دارد و هرکس در آن نظام وارد شود باید از قواعدش پیروی کند. در هنر و شعر روش و نظامی که هنرمندان ناگزیر از پیروی آن باشند وجود ندارد بلکه قواعد شعر با شعر تناسب دارد و با شعر پدید می آید پس شعر را با علم نباید قیاس کرد. علم چون آزاد نیست محافظه کار است و با زمانه خود می سازد و با آن همراهی می کند اما هنر با زمان در می افتد زیرا می داند هرچه گردش آن عادی تر شود بندهای آدمیان محکمتر می-شوند و گرچه شاعر در این درافتادن شکست می خورد با شعرش فریب جهان را افشا می کند در عالم انسانی چیزهایی هست که مردم همواره به آنها نیاز دارند و با آنها زندگی می کنند و زندگی هر روزی بدون آنها نمی گذرد اما چیزهای دیگر هم هست که به نیاز آزاد شدن از بندهای زندگی هر روزی و فکر و ذکر اختیاری پاسخ می دهند و یکی از آنها شعر و بطور کلی هنر است دنیای بی علم دنیای ناتوانی است اما اگر شعر نبود اصلاً آدمی چنانکه هست نبود و توانایی و ناتوانی وجهی نداشت زیرا هر دو مسبوق به آزادیند و آزادی با درک و یافت وقت و با شعر و هنر پدید می آید علم و هنر در هر زمان که باشند باهم نسبتی دارند اما در وجود از یکدیگر مستقلند اوصاف و صفات و کارکردها و آثار و تاثیرهایشان هم متفاوت است علم آشکارا مفید است و همه وجودش را گرامی می دارند ولی شعر فایده ظاهری ندارد و به این جهت ممکن است کسانی گمان کنند که شاعر به قول شاملو”نان از دسترنج مردمان می خورد و هوای شهر را به گند نفس خویش آلوده می کند

آنها نمی دانند که «اول کسی که در و دروازه به روی ایشان گشود، شاعربوده است

مطلع شعری که از شاملو نقل شد اینست:

شعر آزادی است؛ شعر رهایی است

و سایه گفته است عشق شادی است ، عشق آزادی است عشق آغاز آدمیزادی است.

هر دو شاعر یک سخن گفته اند زیرا عشق و شعر از هم جدا نیستند و هر دو آغاز آدمی زادیند. شعر تفنن شاعران نیست بلکه آوازی از دور دست است که به گوش جان شاعر می رسد و در زبان ظاهر می شود و ظهورش جلوه آزادی انسان است ما چون معمولاً شعر را امر اتفاقی و آورده مردمان خاص و سخن بی سود می دانیم بیشتر به شخص شاعر و به خوب و بد شعر و شعر خوب و بد و به ملاک های خوبی و بدی آن نظر می کنیم و این نظر، نظر بی وجهی هم نیست. بشرط اینکه وقتی شعری می شنویم یا می خوانیم با ابزار و آلات و ملاک ها و قواعد فنی به به استقبالش نرویم بلکه اول شعر بودن یا شعر نبودنش را دریابیم و سپس به نقد صورت و ماده آن بپردازیم. ما بسته به اینکه شعر را آغاز آدمیزاد یا امر عرضی و زائد بر وجود انسان بدانیم، نظرمان درباره شعر و شاعر و ملاک های تشخیص شعر و غیر شعر یا شعر خوب و بد و نو و کهنه متفاوت می شود. من چون شخص ساده ای هستم ابتدا به شعر گوش می کنم و اگر در گوشم نشست آنگاه به ماده و صورتش می اندیشم و با این تلقی سایه را شاعری می دانم که در کار شاعری از ایدئولوژی پیروی نکرد و شعر را در خدمت ایدئولوژی قرار نداد و حتی بعضی اشعارش که به مناسبت های سیاسی سروده شده است شعر سیاسی نیست. شعر یکی از جلوه های آزادی آدمی است و برای چیزی و در خدمت مصلحتی نیست و شاعر آن را برای کسب سود و رسیدن به هیچ غرضی نمی گوید زیرا اختیار شعر با او نیست او ساخته شعر است و نه سازنده آن. شعر آزاد و آزادی است.

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About me
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان