حافظ اسرار الهى کس نمىداند خموش
از که مىپرسى که دور روزگاران را چه شد
...
حافظ اسرار الهى کس نمىداند خموش
از که مىپرسى که دور روزگاران را چه شد
...
در علمای قدیم در استفتای آقای آخوند صحاب کفایه، استفتائات شیخ انصاری را نگاه کنید، چقدر در این استفتائات زیاد است، کسی استفتاء کرده است که این شعر حافظ را معنا کنید، استفتاء از مرجع تقلید در قدیم، در قدیم بهترین استادان کتاب حافظ، همین مراجع تقلید بودند، این کتاب جامع الشتات میرزای قمی را نگاه کنید چقدر زیاد دارد اینجور استفتائات، کسی استفتاء می کند می گوید این شعر مثنوی مولوی را تفسیر کنید، کسی استفتاء می کند که این شعر حافظ با فلان حدیث قابل جمع است یا نه؟ معلوم می شود که علما و مراجع در این چیزها ید طولایی داشته اند، یک چیزهایی که اکثر طلبه ها اصلاً اسمش را نشنیده اند، مثلاً علم نم و یم ، را بعید می دانم کسی از شما شنیده باشد، در قدیم علمی بوده و در حوزه ها هم می خواندند، این عرفانهای نوظهور از اینها استفاده می کنند، سایبابا را اگر نگاه کرده باشید، چند تا از پیغمبران سایبابا اینها هستند، ابوعلی سینا، شیخ اشراق، سهروردی، ملاصدرا.سایبابا اینها را بعنوان پیغمبران حساب می کنند. مقصودم با این حرفها این است که اگر ما این کتابهای عرفانی را مطرح نکنیم، درسهای عرفانی را مطرح نکنیم، درسهای عرفان و این چیزها را نگویم این عرفانهای نوظهور از این خلاءیی که پیش می آید، سوء استفاده می کنند، عرفان دالای لاما با یک قصه شروع شده و بهتر از آن قصه، هزاران قصه اینطوری در مثنوی یا منطق الطیر عطار است، دالای لاما، فقط یک قصه است و دارد دنیا را هم می گیرد.
ما مثلاً منطق الطیر کتابی بوده که همین آخوند صاحب کفایه منطق الطیر را درس گرفته و درس هم داده است، چند نفر از علما نیز برایش شرح نوشته اند، کسانی که نه فیلسوف بودند و نه عرفان اصطلاحی. ولی بهرحال منطق الطیر خیلی کتاب مهمی است، این علمای قدیم، که این کارها را می کردند، این چیزها هم دیگر وجود نداشت ، مثلا شما شرح حال مرحوم محمد مهدی علوی را بخوانید، که شاگرد آقای آخوند است، و تقریرات درس آقای آخوند را نوشته است ایشان از کسانی بوده است که خیلی علیه بهایی ها مبارزه کرده و بهایی ها شهیدش کرده اند، درسهای این محمد مهدی علوی در مبارزه ی با بهاییت.
یعنی کتابهای عرفانی اینقدر جاذبه دارد، اینقدر گرایش مردمی به آن زیاد است که ما(طلبه ها) این صحنه را خالی کرده ایم، عرفانهای نوظهور دارند این صحنه را پر می کنند و از خلاء ما دارند سوء استفاده می کنند.
وَ (صَلَواتُ اللهِ وَ مَلَآئِکَتِهِ وَ حَمَلَةِ عَرْشِهِ وَ جَمیعِ خَلْقِهِ مِنْ أَرْضِهِ وَ سَمائِهِ)
عَلَى الْجَوْهَرَةِ الْقُدْسیَّةِ فى تَعَیُّنِ الإنْسیّةِ.صورَةِ النَّفْسِ الْکُلّیَّةِ، جَوادِ الْعالَمِ الْعَقْلیّةِ،
بَضْعَةِ الْحَقیقَةِ النَّبَویَّةِ، مَطْلَعِ الانْوارِ الْعَلَویَّةِ، عَیْنِ عُیونِ الاسْرارِ الْفاطِمیَّةِ
شرح فصوص الحکم(القیصرى)، شرح قیصرى، ص: 1112
کمل در دل اشیاء؛ معانی می بینند
(کان رسول اللَّه، صلى اللَّه علیه و{آله و}سلم، یَبرُز بنفسه للمطر إذا نزل، و یکشف رأسه له) أی، للمطر (حتى یصیب منه و یقول: إنه حدیث عهد بربّه.فانظر إلى هذه المعرفة باللَّه من هذا النبی ما أجلّها و ما أعلاها و أوضحها. فقد سَخّر المطرُ أفضل البشر لقربه من ربه فکان مِثلَ الرسول(ملک) الذی یَنزل إلیه بالوحی) أی، کان المطر بالنسبة إلیه مثل الملَک الذی أرسل إلیه بالوحی. فإن الکمّل یجدون فی جمیع ما یدرکونه بالحواس الظاهرة معانىَ نزلت إلیهم من الحضرة الإلهیة فی صور المحسوسات و خصوصاً المطر، فإنه صورة العلم النازل من الحضرة و البُروز إلیه؛ هو إشارة إلى تلقى الروح الکامل إلى ما یفیض علیه. و «کشف الرأس» إشارة إلى رفعه الموانع عن ظهور الحقائق و العلوم، و إلى أن محل ظهور المعانی الکلیة و الجزئیة الدماغ، کما أن محل حصول الوجدانیات هو القلب.