دمشق -

سلام علی قلب الزینب الصبور

 

آیا بین فصوص و حضرت زینب سلام الله علیها نسبتی برقرار است؟

فصوص در محروسه دمشق به شیخ اکبر داده شده است

ارتباط امور عرفانی  با جغرافیای معنوی

 

بزرگی میفرمود: در توسل به حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه درخواست دیدار شیخ اکبر  را کردم- برسر قبر شیخ اکبر رفتم و اورا دیدم - گفت چه کاری با بنده داشتی؟ گفتم فهم فتوحات را می خواهم - با شرایطی اذن داد- شروع کردم به خواندن  و کل فتوحات برایم باز شد

 

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

السلام علی خلیل الرحمن

هو الرحمن

حجة الاسلام حاج سید علی رضوی می فرمودند:

آیة الله کشمیری راجع به آقای مجتهدی این چنین تعبیر می فرمود:
 
حال ایشان حال انبیاست و وقتی من ایشان را زیارت می کنم متذکر حالات حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام می شوم
لاله ای از ملکوت ج 4 ص 112
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

از قدوس به مهیم؟

اینکه شیخ اکبر

در فص ادریسی متوجه  مکان است و در عرفان چگونه باید مکان را دید

 

و در ابتدای فص ابراهیمی  اعراض از مکان و متمکن می کند و بحث لون و متلون را پیش می کشد

 

 متفطن چه بایست شد؟

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

تسلیت

محضر امام عصر و نائب بر حقش تسلیت عرض می کنیم

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

اندازه

تقدیر

 

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد 

ور نه اندیشه این کارفراموشش باد

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

هرکرا این درد نیست او مرد نیست‏

حکایت [آن مریدى پیش شیخِ نامدار]

آن مریدى پیش شیخِ نامدار

 

نامِ حق مى‏گفت، بیرون از شمار

شیخْ او را گفت «اى بس ناتمام‏

 

نیست حق را، در حقیقت، هیچ نام‏

ز آنکه هرچش آن تو خوانى، آن نه اوست‏

 

آن تویى و هرچه دانى آن نه اوست»

     

 

گر تو صد دریا درآشامى بزور

 

همچو کوهى باش و چون دریا مشور

تو مباش آخر چنان کز جرعه ‏اى‏

 

ره به پهلو مى‏روى، چون قرعه‏ اى‏

هفت دریا نوش کن، پس در زحیر،

 

ز آرزوىِ قطره‏ اى دیگر بمیر

تشنه این میر گر تو زنده ‏اى‏

 

خاکِ این در باش اگر تو بنده‏ اى‏

کاسه چندین ملیس، اى بو العجب!

 

چون بخوردى کاسه ‏اى دیگر طلب‏

هر که آبستن نشد از دردِ این‏

 

او زنى باشد، نباشد مردِ این‏

ذرّه‏ اى دردِ خدا در دل ترا

 

بهتر از هردو جهان حاصل ترا

خلق در هر نوع و هر راهى که مرد

 

چون همه جاوید آن خواهند برد

من درین پستى درین دردم مقیم‏

 

تا همین دردم بود فردا ندیم‏

زنده زین دردم به دنیا هر نفس‏

 

همدمم در گور این درد است و بس‏

در قیامت مونسم این درد باد

 

پیشه من مجلسِ این درد باد

گر بهشتى باشم و گر دوزخى‏

 

باد جانم مستِ این درد، اى اخى!

هرکرا این درد نیست او مرد نیست‏

 

نیست‏ درمان‏گر ترا این درد نیست‏

خالقا بیچاره کوىِ توام‏

 

سرنگون افتاده دل سوى توام‏

اى جهانى درد همراهم ز تو

 

دردِ دیگر وام مى‏خواهم ز تو

رنجْ‏بُردِ کوىِ تو، رنجى خوش است‏

 

دردِ تو در قعرِ جان گنجى خوش است‏

هرچه خواهى مى‏توانى کرد تو

 

بیش گردان هر دمم این درد تو

گر نماند دردِ تو عطار را

 

او نخواهد کافر و دین‏دار را

دردِ تو باید که جان مى‏سوزدش‏

 

پاى بر آتش جهان مى‏سوزدش‏

دردِ تو باید دلم را، دردِ تو

 

لیک نه در خوردِ من در خوردِ تو

درد چندانى که دارى مى‏فرست‏

 

لیک دل را نیز یارى مى‏فرست‏

دل کجا بى ‏یارى‏ات دردى کشید

 

کاین‏چنین دردى نه هر مردى کشید

خالقا تا این سگم در باطن است‏

 

راهِ جانم سوىِ تو ناایمن است‏

یا به حکمِ شرع در کارش فکن‏

 

یا بکلّى در نمکسارش فکن‏

از خودىِ این سگِ خودبین بسم‏

 

گر نباشم من، تو باشى، این بسم!

تو بسى دارى چو من در هر پسى‏

 

من ندارم، تا ابد، جز تو کسى‏

در میانم چون کشیدى از کنار

 

در میانم بر کنار از اختیار

در میانِ راه تنها مانده ‏ام‏

 

کس ندارم بى‏ سر و پا مانده‏ ام‏

اى کسِ هر بى‏کسى، بس بى‏کسم‏

 

ناکسى‏ ام را کسى باشى بسم‏

گر من بى‏کس ندارم هیچ‏کس‏

 

همدمِ من، تا ابد، یاد تو بس

 

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

این همه اصطلاح فلسفی از عجز است

 

فیلسوف بیچاره زحمت می کشد، خودش را می کشد، آخر کارش فکری را تا عقل مردم نفوذ می دهد، آن هم نه همه مردم، بلکه عده ای که شاگردانش هستند و چند سال باید بیایند نزد او درس بخوانند تا با زبانش آشنا بشوند، چون بلاغش بلاغ مبین نیست، قدرت بلاغ مبین ندارد و باید در لفافه صدها اصطلاح، سخن خود را بیان نماید. 

ادامه مطلب ۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

حرکت و سلوک و وصول

...

فإنّ السالک إن سکن هلک،

والواصل إن تحرّک هلک


منازل السائرین

قسم الولایات

باب اللحظ

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

نکته ای بس مهم ...

ابتداء حال مرید بر جملهٔ عمرش دلیل بود ...

ترجمه رسالهٔ قشیریه، ص ۷۳۱
۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

اوست اوست

اى به ره جستجو نعره‏ زنان دوست دوست‏

گر به حرم، ور به دیر، کیست جز او؟ اوست‏، اوست


پرده ندارد جمال، غیر صفات جلال‏

نیست بر این رخ نقاب، نیست بر این مغز، پوست

 


۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
About me
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان